جدول جو
جدول جو

معنی بقایمی ریختن - جستجوی لغت در جدول جو

بقایمی ریختن
(مُ وَ دَ)
یعنی در بازی شطرنج برابر ماندن. (غیاث). به اصطلاح شطرنج بازان بازی حریف غالب دیدن و از راه عجز مهره ها از دست ریختن و گفتن بازی قایم است چه در آن وقت گویند فلانی بقایم بریخت. (آنندراج ذیل بقایم ریختن) :
با گرد رکابش ار ستیزد
پرویز بقایمی بریزد.
نظامی.
چون بحد رخش بازی انگیزد
مفت برد ار بقایمی ریزد.
ظهوری (از آنندراج).
و رجوع به بقایم ریختن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ وَ ءَ)
بقایمی ریختن. عاجز شدن است. در بهار عجم. کنایه از جنگ ناکرده عاجز آمدن. (غیاث) (مجموعۀ مترادفات ص 244). کنایه از جنگ ناکرده عاجز آمدن. (آنندراج). کنایه از عجز و زبونی و از اصطلاحات شطرنج است. (لیلی و مجنون چ وحید ص 33) :
به آوارگی در خراسان گریخت
وزان قایم ری بقایم بریخت.
نظامی (از آنندراج).
بحیرت ماند مجنون از خیالش
بقایم ریخت لیلی با جمالش.
نظامی (از آنندراج).
و رجوع به بقایمی ریختن شود
لغت نامه دهخدا
(گِ رِ تَ)
کنایه از عاجز آمدن و جنگ ناکردن باشد. (برهان).
- به قایم ریختن، کنایه از زبون شدن:
که ایرانی از رومی بیشی خورد
به قایم کجا ریزد اندر نبرد.
نظامی.
(شرفنامه چ وحید ص 109 و 114).
چو شاهنشه ز بازی های ایام
به قایم ریخت با شمشیر بهرام.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از بقائم ریختن
تصویر بقائم ریختن
از پس جنگ بر نیامدن، برهم زدن
فرهنگ لغت هوشیار